+ من هیچ وقت از تنهایی شاکی نبودم و نترسیدم! 

++ در خیلی شرایط بحرانی‌تر و تنهاتر از الان، تنها بودم و نترسیدم . 

+++ خیلی ماها بوده حتی در بلاد کفرستان، تنها بودم ولی نترسیدم از تنهایی . 

++++ دیشب ولی قصه عوض شد و ورق برگشت . داشتم یه کتابی میخوندم و سر مقاله و مطالعه و ازین چیزا بودم که ناگهان ترسی بر من غالب شد عجیب و غریب! تجربش نکرده بودم . عجیب بود برام. 

یه ترس واقعیِ واقعی . ازونا که مِمّایُدرک ولایوصف می باشد . ( درک شدنی هست ولی قابل توصیف نیست)