166 روز پیش

دقیقا 166 روز پیش بود که دادنامه شاهکار صادر شد!

بعدش اتفاقات عجیبی افتاد ، یکی پس از دیگری، هر کدوم عجیب غریب ! 

 

ولی اتفاق نهایی سرنوشت ساز در روز جمعه مورخه 16 مهرماه سال 1400 رقم خورد، بعد از این که اتفاق رخ داد احساس میکنم همه راه های تنفسی مسدود شدند، شدم شبیه ایرانی که در مخمصه ژئوپلوتیکی شرق و غرب و شمال و جنوب گیر کرده! 

لوله ای از وسط درون نای فرو کردند فقط برای تنفس که زنده بماند! 

+ تجربه زیستی مشابه در چنین بلایایی، شاید به درد میخورد ولی خب فعلا که خبری نیست. 

++ رخوت بر کل عالم چیره شده یا فقط در این منطقه پر از بلاءِ خاورمیانه چنین است؟!

مفلوک !

رای صادر شد ! 

زنگ پشت زنگ ، حالا چیکار کنیم ؟ 

+داشتم به این فکر میکردم، قلمی که نچرخید و حتی یک صفحه ازون لایحه تجدیدنظرخواهی رو نگاه نکرده! بدون هیچ دلیل منطقی ، حقوقی و ... رای بر کلاهبرداری داده! الان حال دل اون مفلوک آتش است! آتیش ! 

ادله شاکی برای کلاهبرداری: 

1. حرفای خودم ( شاکی )

2.شاهدم که زیر دستمه و شاگردمه توی بنگاه املاک!

3. شاهدی که فقط شنیده! نه اینکه چیزی دیده باشه!

4. پول هم واریز کرده!!! ( باز خوبه ادعای غیب نکرده ) 

همین!

برای هر بچه دبستانی اینو تعریف کنی که شاهدت کیه، میگه اینکه دم روباهه! قبول نیست!

++ برای اینکه آمار پرونده ها بیاد پایین، کیفیت رسیدگی ها داره پایین میاد، هر روز بد تر از دیروز! 

+++ ایشالا اخر سال هم یه آمار جذاب میگیرن که بله چقدر پرونده ها کم شده و سیستم قضای ما خفنه و بریم کمک هند و .... .

 

موکل بخت برگشته

امروز رای موکلم بهم ابلاغ شد ، کیفری دو فلان مجتمع قضایی ! 

نگون بخت 

فلک زده 

بی یار و یاور ! 

جلسه اول رسیدگی اینطور گذشت که 

قاضی: پولشو بهش پس بده شاکی هم گذشت میکنه!
شاکی:  :|

من: چرا ؟ مگه یک عملی انجام نداده، به ازای اون عمل مبلغی دریافت کرده چرا کلاهبرداری؟ 

قاضی: کارچاق کن بوده! 

من: مگه کارچاق کن با وکالت مدنی میتونه بره اداره مالیات ؟ 

قاضی: آره ، شاکی گفته پولمو پس بدید گذشت میکنم 

شاکی:  :|

من: شاکی اقای قاضی میگه گذشت میکنی؟ 

شاکی:  :| سکوت 

شاکی:  اجازه هست یه چیزی بگم ؟ 

قاضی:  وقتمونو نگیر، پولو بگیر رضایت بده!! 

من:  :))))  آقا رایو بده فایده نداره، باید بریم تجدیدنظر

قاضی:  :|

شاکی:  :| 

شاکی: خب چی شد آخرش؟ 

من: خبر سلامتی، هیچی نیست، جناب قاضی وکیل شما بود که خدارو شکر به نفعت تموم شد. 

در انتهای لایحه دفاعیه ام نوشتم : 

خطاب به موکلم آقای ....

غم مخور،
که چون ظلمتِ فراقِ آن روشنی
دراز شد،
نور نیز دراز شد
ظلمتِ کوتاه، روشنیِ کوتاه؛ ظلمتِ دراز، روشنیِ دراز

نات   اُر   happy

مارتا:   گاهی با خودم فکر می کنم والدینم از باهم بودن خوشحالن یا نه ! 

یا مردم فقط با چیزهایی که دارن  کنار میان

مارتا: والدینت خوشحالن ؟ 

یوهانس: نمی دونم. 

+ میم: می‌دانم. 

 

 

با تلخیص و استعاره از Dark . 

 

فلک

فلک کار خود را کرده است ، نوشته است آن که باید شود، 

تو خود، غم مخور! 

بی راه می روی، 

سعی ات را نکن، کج راهی است کور سو! 

آن‌ها که برفته‌اند، سخت پشیمانند .